داستان نویسان خوزستانی می توانند دوباره این خطه را به قطب داستان نویسی کشور تبدیل کنند

به گزارش وبلاگ گیتلب، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در خوزستان، 98، سالی بود که بهارش با سیل آغاز و سرانجامش پرتلاطم تر با کرونا تمام شد. سالی پر از حوادث تلخ و ناگوار که مرورش هم آزاردهنده است. به بهانه سرانجام این سال سخت و البته ورود به سال نو، با آرش آذرپناه نویسنده،، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه در اهواز که آثاری همچون جرم زمانه ساز، کسی گلدان ها را آب نمی دهد، مصیبت نامه هابیل، شماره ناشناس و یاسمن های زنانه و... از او منتشر شده است، به گفت وگو نشستیم تا ببینیم در سالی که گذشت، ادبیات و آثار ادبی، دستخوش چه تغییراتی شد و آثار تالیفی و ترجمه ای منتشرشده تا چه اندازه از رشد کمی و کیفی برخوردار بوده است؟ و آیا جلسات نقدی که برای کتاب ها برگزار شده است، توانسته جوابگوی نیاز مخاطبان در این حوزه باشد؟

داستان نویسان خوزستانی می توانند دوباره این خطه را به قطب داستان نویسی کشور تبدیل کنند

آثار تالیفی و ترجمه ای منتشرشده در سال 98 را چگونه ارزیابی می کنید؟

در سال گذشته داستان فارسی زیاد نخواندم و درحقیقت از داستان فارسی ناامید شدم. البته از بین مجموعه داستان هایی که در جایزه داستان مازندران خواندم، در نسل جدید به چند استعداد قابل قبول و خوبی از جمله کتاب خانم فاضله فراهانی و کتاب آقای محمود رضایی و مجموعه داستان آقای کیهان خانجانی که یکی از داستان هایش بد نبود، روبرو شدم. به هرحال این نسل جوان توانستند، آثار خوبی ارائه کنند و این دو مجموعه را پسندیدم. اما در حوزه ترجمه اتفاقات خوبی رخ داد. یکی ترجمه رمان پترزبورگ توسط خانم فرزانه طاهری و از همه مهم تر انتشار اولین جلد رمان اولیس نوشته جیمز جویس بود که ترجمه این اثر به وسیله خانم اکرم پدرام نیا انجام و به صورت غیررسمی وارد بازار شد.. این کتاب رمان مهمی است و توجیهی ندارد که فارسی آن موجود نباشد.

به نظر شما، برگزاری فضای نقد و بررسی آثار در سال گذشته به چه صورتی بوده و آیا نقد ها توانسته اند از فضای مطلوبی بهره مند شوند؟

اساسا نقد فضای ضعیفی دارد. با اتفاق هایی که در دهه 80 افتاد، نقد به جای بدی کشید و منجر به کشته شدن فضای نقد در جامعه شد. متاسفانه آنچه در فضای نقد باید ببینیم، سال هاست دیگر دیده نمی شود.

در مورد اتفاقات آن سال ها بیشتر برایمان بگویید؟

در دهه هشتاد، نقد وارد باندبازی ادبی شد. از سوی گروه های مختلف داستان نویسی که هر کدام تریبون های مطبوعات مختلف را بر عهده داشتند، با برجسته کردن تعدادی از آثار، فضا را مسموم کردند. در اواخر دهه 80 با ورود اینترنت و فضاهای مجازی و به خصوص بعضی سایت های ادبی و وبلاگ ها، این فرایند با افزایش چشمگیری روبه رو شد. هر تیمی در صدد بود نویسنده های نزدیک به تیم خودش را تبلیغ کند و درنهایت بسیاری از کارها در یک جایگاه غیرواقعی قرار گرفتند. مثل کافه پیانو از فرهاد جعفری، که با اینکه عاری از هرگونه ارزش ادبی بود، اما با تبلیغات پر سر و صدای اطرافیان و خودش پیروز شد که اسمش بر سر زبان ها بیفتد. اما امروز هیچ خبری از او نیست. در حالی که یکی از ویژگی های اثر ادبی، ماندگاری است. این فضای نقد در دهه 80 خیلی همه گیر و منجر به بی اعتمادی مخاطبان به تبلیغات و نقد تا دهه 90 شد و این راستا تا سال 93 ادامه پیدا کرد. در این چهار، پنج سال اخیر این سرخوردگی نیز مشهود و جلسات را کمتر کرد.

فرایند حرکت جریان داستان نویسی در کشور و به طبع آن در استان خوزستان چگونه بوده است؟

کمافی السابق است و خیلی تنه قدرتمندی ندارد، اما هرازگاهی بارقه هایی دیده می شود. در استان از اوضاع بهتری برخوردار هستیم. داستان نویسان اهوازی و خوزستانی با سیر صعودی حرکت هایی چون: برگزاری جشنواره ها و چاپ کتاب های بیشتر، می توانند داستان خوزستان را دوباره تبدیل به قطب داستانی همچون دهه 40 کنند. در کارگاه های داستان نویسی که تدریس می کنم، افراد با استعدادی وجود دارند مانند خانم سهام سجیراتی که با چاپ کتاب سایه ها تلاش کرد داستانی متفاوت و عام و خاص پسندی بنویسد که به نوعی احیاگر شرایط دهه 40 تا 60 مکتب ادبی خوزستان است. وی همچنین دو کتاب دیگر در دست چاپ دارد. دو نفر از هنرجویانم هم به زودی کتاب شان چاپ می شود و تعداد دیگر نیز در حال مراحل آماده سازی برای چاپ کتاب شان هستند.

زنان نویسنده در طی این سال ها به چه جایگاهی رسیده اند؟

نویسندگان زن قطعا رشد داشته اند. پیش از انقلاب فقط سیمین دانشور و مهشید امین شاهی بودند و البته نویسندگان تک کتابی دیگری هم چون خانم مهین توللی که علاوه بر نوشتن در رشته های دیگری فعالیت می کرد. خانم منصوره حسینی که نقاش بود، تواست رمان پوتین گلی را منتشر کند. درهر صورت تعداد داستان نویسان زن، محدود بود و به کارهای دیگری مشغول بودند. اما موج داستان نویسان زن پس از انقلاب شروع شد. دهه 60 با غزاله علیزاده و سا ل های بین 70 و 80 بیشتر شد. با اینکه این نوع داستان نویسی، مورد علاقه من نبود ولی از لحاظ تعداد افزایش و تا امروز نیز ادامه دارد. در بین نویسندگان زن امروزی کسانی را می بینم که فراتر از جنسیت عمل می کنند و برای من یادآور غزاله علیزاده هستند که این اتفاق مبارک به مرحله شکوفایی نزدیک است.

با توجه به داستان های مدرن نویسندگان درباره بیماری هایی چون طاعون و وبا و در شرایط فعلی که یک بیماری همه گیر دیگر دامن جامعه را گرفته است، به نظر شما ادبیات چه موضعی در مورد بیماری های واگیردار داشته است؟

ادبیات موضع خاصی نداشته است و بیماری های واگیردار هیچ وقت مساله مهمی به شمار نمی آمدند اگرچه همه در این باره به اثری مثل طاعون از آلبر کامو استناد می کنند. این هم یک ژانری است پر از اتفاقات شیرین، تلخ و ناگوار. مانند سیل و زلزله که دست طبیعت اند این ها حوادثی هستند که رخ می دهند. اما ما با اتفاقات بدتری مانند جنگ دست و پنجه نرم کردیم و به دست خودمان ویرانی را رقم زدیم. این موضوع دردناک تر است. بیشترین موضع ادبیات در برابر بلاها، در مورد جنگ بوده و در بقیه موارد به صورت موردی عمل کرده است. به اعتقاد من در این شرایط، ادبیات موضعی ندارد و این مسئله مثل دیگر بلایای جهانی، می تواند به عنوان یک مضمون در دست نویسندگانی که می خواهند کار کنند، قرار گیرد و نمونه استعاری شده آن در کتاب کوری و طاعون است. شاید در آینده درباره این بیماری هم بنویسند.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "داستان نویسان خوزستانی می توانند دوباره این خطه را به قطب داستان نویسی کشور تبدیل کنند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "داستان نویسان خوزستانی می توانند دوباره این خطه را به قطب داستان نویسی کشور تبدیل کنند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید